فرهاد می گفت:دایره از اتصال دو سر یک خط مستقیم به وجود می اید که هیج زاویه ای ندارد.
وحید می گفت:عاشق و معشوق وقتی به هم رسیدند دنیایی را می سازند سراسر زیبا.
فرها دمی گفت:دایره را اگر از دو طرف بکشیم شکلی به نام بیضی خواهد شد.
وحید میگفت:عشق تغییر نمی شناسد عشق همیشه عشق است حتی اگر صدها بار
معشوق عاشق را از گردش براند.
فرهاد میگفت:بچه ها خوب توجه کنید اگر دایره را نفهمید در فهمیدن بقیه اشکال منحنی
با مشکل مواجه خواهید شد.
وحید می گفت:عشق همه چیز است و اگر امسان عشق را درک نکرد باید بداند که زندگی
خویش رانفهمیده برباد داده است.
فرهاد می گفت:دایره اولین شکلی بود که انسان انرا شناخت.
وحید می گفت:عشق اخرین هدیه حیات طیبه به انسان است.
خرداد ان سال وحید از انشا ۲۰ گرفت و فرها از هندسه.
تابستان گذشت دوباره وقت مدرسه اما عجیب بو د چون جای وحید در کنارم خالی بود ولی
فرهاد حاضر و همچنان استاد هندسه .وحید دیگر نیامد روز اول فرهاد هندسه گفت روز دوم
فرهاد هندسه گفت ماه دیگر فرهاد هندسه گفت..........
وحید به دنبال عشق رفت!